از یادم نمی روی
تو ... تو با من چه کرده ای که از یادم نمی روی ؟!
دیر آمدی ... درست !
پرستار پروانه و ارغوان بوده ای ، درست !
مراقب خوانا ترین ترانه از هق هق گریه بوده ای ، درست !
رازدار آواز اهل باران بوده ای ، درست !
خواهر غمگین ترین خاطرات دریا بوده ای ، درست !
اما از من و این اندوه پرسینه بی خبر ، چرا ؟
سیدعلی صالحی
ﺧﺪﺍﻱِ ﻣﻦ ﻣﻲ ﺑﻴﻨﺪ ﻣﺮﺍ ﻫﺮﺟﺎ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﻣﻲ ﻓﻬﻤﺪ ﻣﺮﺍ ﺑﺎ ﻫﺮ ﺯﺑﺎﻧﻲ ﮐﻪ ﺳﺨﻦ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﻢ ﺧﺪﺍﻱِ ﻣﻦ ﺣﻮﺍﺳﺶ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻫﺴﺖ ، ﺧﺪﺍﻱِ ﻣﻦ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﻫﻴﭻ ﻧﻤﻲ ﺗﺮﺳﺎﻧﺪ ﺟﺰ ﺑﻲ ﻓﮑﺮ ﺳﺨﻦ ﮔﻔﺘﻦ ﻭ ﺭﻧﺠﺎﻧﺪﻥِ ﺩﻟﻲ ﺧﺪﺍﻱِ ﻣﻦ، ﺧــــﺪﺍﻱِ ﺗﻤﺎﻡِ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻲ ﻫﺎﺳﺖ. "دکتر شریعتی"
زندگیست دیگر! همیشه که همه رنگهایش جور نیست، همه سازهایش کوک نیست! باید یاد گرفت با هر سازش رقصید، حتی با ناکوک ترین ناکوکش... اصلا رنگ و رقص و ساز و کوکش را فراموش کن! حواست باشد به این روزهایی که دیگر برنمی گردد...
زندگی شاید آن لحظه ی مسدودیست که نگاه من... در نی نی چشمان تو... خود را ویران می سازد و در این حسی است... که به اندازه یک تنهایست. فروغ فرخزاد[گل]
در دنیایی که همراه اول و آخر خداست هیچکس تنها نیست روزگارتان خدایی باد[گل]
چه تصویر زیبایی..... [گل]
سلام.خوشحالم که برگشتین.امیدوارم هرکجا که هستین سلامت باشین.این مدت جای مطالب خوبتون خالی بود، اما یادتون زنده!
خیلی مطلبتون زیباست،حرف دل خیلیا،مرحبا
طناب دار جلو چشام یه چهار پایه چوبی کهنه میرقصه زیر پاهام رفیقام قاطی دشمنام، نمیشه تشخیص دادشون از هم مثل ضربه هایی که زده بودم نا منظم و پشت سر هم میاد جلو یه نفر با یه پارچه رو سر یه ادم ترسو که داره فکرای زیادی توی سر نگاهش قفل تو چشام خالی میشه زیر پاهام یکم سر و صدا تــــــــــــــــــــمــــــــــــــــــــــــــام
غمگین نیم که خلق شمارند بد مرا نزدیک می کند به خدا، دست رد مرا «صائب تبریزی»
غم کی خورد آنکه شادمانیش تویی یا کی مرد آنکه زندگانیش تویی در نسیهٔ آن جهان کجا بندد دل آنرا که به نقد این جهانیش تویی «سنایی»