با دنیا مدارا کن
اگر جای مروت نیست با دنیا مدارا کن
به جای دلخوری از تنگ بیرون را تماشا کن
دل از اعماق دریای صدفهای تهی بردار
همینجا در کویر خویش مروارید پیدا کن
چه شوری بهتر از برخورد برق چشمها باهم
نگاهش را تماشا کن، اگر فهمید حاشا کن
من از مرگی سخن گفتم که پیش از مرگ میآید
به «آه عشق» کاری برتر از اعجاز عیسا کن
خطر کن! زندگی بی او چه فرقی میکند با مرگ
به اسم صبر، کم با زندگی امروز و فردا کن
فاضل نظری
مدرسه ای در افغانستان
الماس کربنی است که تحت فشار به این زیبایی و گران قیمتی در آمده... فشار زندگی را تحمل کن تا ارزشمند شوی...[گل]
سلام خیلی زیبا بود ممنون.
دیروز را نمیدانستیم و امروز شد ، امروزمان تمام نشده فردا میشود ! فردا را به خیر و دیروز را به گذشته بسپاریم ، تا امروزمان امروز است زندگی کنیم.
سلام جاذبه سیب ، آدم را به زمین زد و جاذبه زمین ، سیب را .فرقی نمیکند؛ سقوط ، سرنوشت دل دادن به هر جاذبه ای غیر از خداست به جاذبه ای بیاندیشیم که پروازمان میدهد ، خدا
همیشه نمی شود خود را به بی خیالی زد و گفت: تنها آمده ام و تنها می روم یک وقتهایی شاید حتی برای ساعاتی یا دقیقه ای کم می آوری دل وامانده ات یک نفر را می خواهد که دوسش بداری [گل][گل]
[لبخند]
زمین، پر غرور که قدمهایت را فرش گشته، و مینازد که پذیرای وعده حق الهی است؛ و زمان، در سرور که از آغاز هستی در انتظار تو سپریگشته، و اکنون میداند که تا لحظه موعود دیگر چیزی نمانده؛ و من، دلم دریای نور نور امید فرارسیدن لحظه دیدار؛ و بر لبم دعای ظهور که دیری نخواهدگذشت که آن شب مسعود فرا رسد، و سحرگاه، ندایت زمین را فرا گیرد.
دو نقطه از دو نگاه در خطی کوتاه آغاز قصه ما «قدسی قاضی نور»
عبور تو را از رنگ و روی درختان می شود حدس زد پاییز نام دیگر توست به شهادت بادها و منی که برگ برگ در هوای تو پیر می شوم ... «مریم نظری»
من پچ پچ غمین تصاویر عشق را محبوس و چارمیخ به دیوار سال ها پیوسته باز می شنوم در درون شب من رویش گیاه و رشد نهالان پرواز ابرها تولد باران تخمیرهای ساکت و جادویی زمین من نبض خلق را از راه گوش می شنوم آری همواره من تنفس دریای زنده را تشخیص می دهم باور نمی کنی اما ... «سیاوش کسرایی»