دلم آغاز میخواهد در این شب پرسه ی آخر
جنونم از درونم گفته ها دارد
نگاهم گوشه ای از آبی ِ دل باز میخواهد..
تنم سرد است درون گودی ِ چشمم جهان خون است
جنونی جز جنون عشق با من نیست
زبان عاجز من سوره ی اعجاز میخواهد
علیرضا آذر
فصل حسابرسی به دلم است گوشه ی دلم را از تار عنکبوتهای کینه و قهر پاک میکنم کنج چشمم را از بدبینی ها و چشم زخمها صندوقخانه دلم را از هر چه حسادت و غیبت و خاطره ی تلخ... تنگ بلورین دلم را از آب بو گرفته و مانده تحقیرها.... حالا تنگ بلورین را از آب زلال پر میکنم.... دلم را که تکاندم انگار دل همه را شفاف تر می بینم... دنیا زیباتر شده است... سفره ای می خواهم از ترمه عشق... تنگ آبی از آب حیات ! شمع جان باغ ملکوت... آیینه ای چو آسمان صاف... سیب هایی همه سرخ که طعم عشق بدهند... و کتابی که حلقه مهر من آویزد بر گردن دوست... حالا خانه تکانی دلم تمام شد ....
خیلی عالیییییییییییییییی
سوار بر اسب خیال[گل]
زیبا بود[گل]
دلم آغاز میخواهد در این شب پرسه ی آخر جنونم از درونم گفته ها دارد نگاهم گوشه ای از آبی ِ دل باز میخواهد.. تنم سرد است درون گودی ِ چشمم جهان خون است جنونی جز جنون عشق با من نیست زبان عاجز من سوره ی اعجاز میخواهد علیرضا آذر
ﺑﻪ ﮐﺪﺍﻣﯿﻦ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻣﺮﺍﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎﯾﺖ ﭘﯿﻮﻧﺪ ﺯﺩﯼ،ﮐﻪ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ!
ﺑﻪ ﮐﺪﺍﻣﯿﻦ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻣﺮﺍﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎﯾﺖ ﭘﯿﻮﻧﺪ ﺯﺩﯼ،ﮐﻪ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ!
واقعا به حسن سلیقه ی شما تبریک می گم... هماهنگی فوق العاده ای با متن داره...عالی بود...[گل]
فصل حسابرسی به دلم است گوشه ی دلم را از تار عنکبوتهای کینه و قهر پاک میکنم کنج چشمم را از بدبینی ها و چشم زخمها صندوقخانه دلم را از هر چه حسادت و غیبت و خاطره ی تلخ... تنگ بلورین دلم را از آب بو گرفته و مانده تحقیرها.... حالا تنگ بلورین را از آب زلال پر میکنم.... دلم را که تکاندم انگار دل همه را شفاف تر می بینم... دنیا زیباتر شده است... سفره ای می خواهم از ترمه عشق... تنگ آبی از آب حیات ! شمع جان باغ ملکوت... آیینه ای چو آسمان صاف... سیب هایی همه سرخ که طعم عشق بدهند... و کتابی که حلقه مهر من آویزد بر گردن دوست... حالا خانه تکانی دلم تمام شد ....
خوشا آن مرغ بالاپر که بال کهکشان دارد «هوشنگ ابتهاج»
چگونه طوف کنم در فضای عالم قدس که در سراچه ترکیب تخته بند تنم ... «حافظ»